آیا غدیر خم دلیل بر امامت حضرت على علیه السلام است؟
پرسش :
آیا غدیر خم دلیل بر امامت حضرت على علیه السلام است؟ شیعه چه دلیلى بر این مطلب دارد؟
پاسخ :
از نظر شیعه واقعه غدیر خم سندى قطعى و غیرقابل انکار بر امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام پس از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و لزوم پیروى از آن حضرت است. این مسأله از چهار طریق قابل بررسى است:
1. معنا کاوى واژه ولایت،
2. آیات قرآن،
3. تفسیر پیامبر،
4. قرائن و شواهد خارجى.
1. معنا کاوى واژه ولایت،
2. آیات قرآن،
3. تفسیر پیامبر،
4. قرائن و شواهد خارجى.
یک. معناى ولایت
واژه ولایت در معانى مختلفى چون مالک، آزادکننده، نزدیک، همسایه، یاور، اولى و سزاوارتر به کارى و... به کار رفته است. لیکن لغت شناسان و فرهنگنامه ها عمدتاً کلمه ولایت و مشتقات آن مانند مولى و ولى را به معناى سرپرستى، عهده دارى امور، سلطه، استیلا، رهبرى و زمامدارى معنا کرده اند. در اینجا معناى این کلمه با برخى از مشتقاتش از کتاب هاى لغت اهل سنت نقل مى شود:
- راغب اصفهانى مى نویسد: وِلایت، یعنى یارى کردن و وَلایت؛ یعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است؛ ولى و مولا نیز در همین معنا به کار مى رود.1
- ابن اثیر مى نویسد: ولى؛ یعنى یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولا و ولى آن است. سپس مى گوید: و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على علیه السلام گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى «ولى مؤمنان گشتى».2
- صاحب صحاح اللغه مى نویسد: هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى او است.3
- مقاییس اللغه آورده است: هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولى او است.4
- راغب اصفهانى مى نویسد: وِلایت، یعنى یارى کردن و وَلایت؛ یعنى زمامدارى و سرپرستى امور، و گفته شده است که وِلایت و وَلایت مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن «سرپرستى» است؛ ولى و مولا نیز در همین معنا به کار مى رود.1
- ابن اثیر مى نویسد: ولى؛ یعنى یاور و هر کس امرى را بر عهده گیرد، مولا و ولى آن است. سپس مى گوید: و از همین قبیل است حدیث «من کنت مولاه فعلى مولاه» و سخن عمر که به على علیه السلام گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ یعنى «ولى مؤمنان گشتى».2
- صاحب صحاح اللغه مى نویسد: هر کس سرپرستى امور کسى را به عهده گیرد، ولى او است.3
- مقاییس اللغه آورده است: هر کس زمام امر دیگرى را به عهده گیرد، ولى او است.4
دو. آیات قرآن
در رابطه با حادثه غدیر سه آیه نازل شده است:
1. آیه ابلاغ،
2. آیه اکمال دین،
3. آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ».
پیوند دو آیه پیشین با واقعه غدیر و چگونگى دلالتشان بر مسأله امامت از نظر گذاشت5. آنچه اکنون باید مورد توجه قرار داد آیه سوم است.
براساس آنچه در منابع شیعه و سنى6 روایت شده است پس از انتشار سخنان پیامبر در غدیر خم، شخصى به نام «جابربن نظر» یا «حارث بن النعمان الفهرى» نزد پیامبر آمد و عرض کرد:
«اى محمد از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهیم که جز خداى یگانه پروردگارى نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایى و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. اما به این حد راضى نگشتى و پسرعمویت را بر ما سرورى بخشیدى و گفتى: «هر که را من مولاى اویم، على مولاى او است». اکنون بگو این سخن را از پیش خود گفتى، یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن که جز او خدایى نیست این مطلب از سوى خداوند است».
در این هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت در حالى که مى گفت: خدایا! اگر آنچه محمد مى گوید حق است پس سنگى بر ما ببار یا ما را به عذابى دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از جانب حق سنگى بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ»7 «پرسنده اى از عذاب واقع شونده اى پرسید که اختصاص به کافران دارد (و) آن را بازدارنده اى نیست. (و) از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است».
قرآن در این آیه لجاجت شخص مورد نظر را نکوهیده و آن را گونه اى از کفر قلمداد کرده که دربردارنده عذابى نابخشودنى است. بنابراین قرآن در این باره سه آموزه دارد:
1. الهى بودن جریان غدیر را تأیید مى کند.
2. برداشت امامت و رهبرى امام على علیه السلام از سخنان پیامبر را تأیید مى کند.
3. مخالفت و عناد با مسأله فوق را کفر و مستوجب عقاب معرفى مى کند. این همه خود نشانگر اهمیت و جایگاه عظیم مسأله امامت در کنار رسالت است.
1. آیه ابلاغ،
2. آیه اکمال دین،
3. آیه «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ».
پیوند دو آیه پیشین با واقعه غدیر و چگونگى دلالتشان بر مسأله امامت از نظر گذاشت5. آنچه اکنون باید مورد توجه قرار داد آیه سوم است.
براساس آنچه در منابع شیعه و سنى6 روایت شده است پس از انتشار سخنان پیامبر در غدیر خم، شخصى به نام «جابربن نظر» یا «حارث بن النعمان الفهرى» نزد پیامبر آمد و عرض کرد:
«اى محمد از جانب خدا به ما گفتى شهادت دهیم که جز خداى یگانه پروردگارى نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایى و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. اما به این حد راضى نگشتى و پسرعمویت را بر ما سرورى بخشیدى و گفتى: «هر که را من مولاى اویم، على مولاى او است». اکنون بگو این سخن را از پیش خود گفتى، یا از جانب خدا؟ پیامبر فرمود: «سوگند به آن که جز او خدایى نیست این مطلب از سوى خداوند است».
در این هنگام او برگشت و به سوى اسب خود شتافت در حالى که مى گفت: خدایا! اگر آنچه محمد مى گوید حق است پس سنگى بر ما ببار یا ما را به عذابى دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از جانب حق سنگى بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. مِنَ اللّهِ ذِی الْمَعارِجِ»7 «پرسنده اى از عذاب واقع شونده اى پرسید که اختصاص به کافران دارد (و) آن را بازدارنده اى نیست. (و) از جانب خداوند صاحب درجات (و مراتب) است».
قرآن در این آیه لجاجت شخص مورد نظر را نکوهیده و آن را گونه اى از کفر قلمداد کرده که دربردارنده عذابى نابخشودنى است. بنابراین قرآن در این باره سه آموزه دارد:
1. الهى بودن جریان غدیر را تأیید مى کند.
2. برداشت امامت و رهبرى امام على علیه السلام از سخنان پیامبر را تأیید مى کند.
3. مخالفت و عناد با مسأله فوق را کفر و مستوجب عقاب معرفى مى کند. این همه خود نشانگر اهمیت و جایگاه عظیم مسأله امامت در کنار رسالت است.
سه. توضیح پیامبر اکرم صلىی الله علیه و آله
بهترین شارح و بیانگر مراد گوینده یک سخن خود اوست و چه حجتى قاطع تر از تفسیر و توضیح گوینده بر معنا و مراد او از کلامش؟ روایات متعددى در منابع شیعه و سنى وجود دارد که پیامبر صلى الله علیه و آله در برابر پرسش دیگران به توضیح مراد خویش از چگونگى ولایت امیرمؤمنان علیه السلام پرداخته اند.
اکنون به جهت اختصار به ذکر دو روایت بسنده مى کنیم:
3-1. حسین بن اسماعیل جرجانى به سند خود از پیامبر نقل مى کند که از آن حضرت در مورد معناى «من کنت مولاه على مولاه» پرسیدند. حضرتش پاسخ داد: خدا مولاى من است یعنى او بر من نسبت به خودم و تصرف در امورم اولولیت دارد و با وجود او من از خود اختیارى ندارم.8 من نیز مولاى مؤمنانم؛ یعنى به تصرف در امور آنان بر خودشان مقدم هستم و در عرض من آنان نباید از پیش خود کارى بکنند، و هر کس که من مولاى او و مقدم بر او از خودش مى باشم و با وجود من اختیارى از خود ندارد، پس على مولاى اوست و از نفس خودش بر او مقدم است و با وجود على نباید از پیش خود کارى کند».9
3-2. شیخ الاسلام حموینى آورده است که در روز غدیر وقتى پیامبر فرمودند: «من کنت مولاه فعلى مولاه...» سلمان برخاست و پرسید: اى رسول خدا! این چگونه ولایتى است؟ پیامبر فرمود: «ولایتى مانند ولایت من؛ هر کس که من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس على نیز بر او از خودش سزاوارتر است».10
اکنون به جهت اختصار به ذکر دو روایت بسنده مى کنیم:
3-1. حسین بن اسماعیل جرجانى به سند خود از پیامبر نقل مى کند که از آن حضرت در مورد معناى «من کنت مولاه على مولاه» پرسیدند. حضرتش پاسخ داد: خدا مولاى من است یعنى او بر من نسبت به خودم و تصرف در امورم اولولیت دارد و با وجود او من از خود اختیارى ندارم.8 من نیز مولاى مؤمنانم؛ یعنى به تصرف در امور آنان بر خودشان مقدم هستم و در عرض من آنان نباید از پیش خود کارى بکنند، و هر کس که من مولاى او و مقدم بر او از خودش مى باشم و با وجود من اختیارى از خود ندارد، پس على مولاى اوست و از نفس خودش بر او مقدم است و با وجود على نباید از پیش خود کارى کند».9
3-2. شیخ الاسلام حموینى آورده است که در روز غدیر وقتى پیامبر فرمودند: «من کنت مولاه فعلى مولاه...» سلمان برخاست و پرسید: اى رسول خدا! این چگونه ولایتى است؟ پیامبر فرمود: «ولایتى مانند ولایت من؛ هر کس که من نسبت به خودش بر او سزاوارترم پس على نیز بر او از خودش سزاوارتر است».10
چهار. قرائن و شواهد
4-1. معرفى ثقلین؛ چنان که گذشت پیامبر صلى الله علیه و آله در موارد متعددى به معرفى اهل بیت و تعیین راهبرد دائمى پیروى از قرآن و عترت پرداخته اند از جمله حضرتش در جریان غدیر فرمود: «انى تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتى»؛ «من در میان شما دو چیز گران بها به ودیعت مى گذارم: کتاب خدا و عترتم را». در اینجا پیامبر اهل بیت علیهم السلام را در کنار قرآن قرار داد و التزام به آن دو را راه نجات و رستگارى معرفى نمود و در رأس عترت طاهرین مسأله ولایت امام على علیه السلام را بیان نمود. این مسأله نشان مى دهد که ولایت امام على علیه السلام سرآغاز پیروى جدایى ناپذیر از قرآن و عترت است و این همان امامت و زعامت بلافصل آن حضرت در امور دینى و دنیایى است.
4-2. پیامبر در مقدمه سخن به مسأله ایفاى رسالت و اولویت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در این رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولایت امام على علیه السلام را طرح نمودند. این نشان مى دهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا حق تقدم و تصرف بلامنازع در شئون دینى، سیاسى و اجتماعى مسلمانان را دارد.
4-3. اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله پس از طرح ولایت على بن ابى طالب علیه السلام بى درنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و یارى نکردن او نفرین مى فرستد، قرینه روشنى است بر اینکه ولایت مورد نظر از نوع ولایت زعامت و رهبرى است، نه چیزهایى مانند محبت و علاقه قلبى صرف، زیرا آنچه با اطاعت، نصرت و یارى همگانى جامعه تلازم دارد، پیشوایى و رهبرى امت است، نه امورى چون صرف محبت و علاقه قلبى.
4-4. اعلام همگانى؛ مسأله غدیر از عمومى ترین خطاب هاى پیامبر بوده است. زیرا:
اولاً، آن حضرت مکانى پیش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب کرد تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند.
ثانیا، دستور داد به کسانى که از آن مکان گذشته بودند خبر داده شود که برگردند و براى کسانى که هم عقب مانده بودند بمانند تا از راه برسند.
ثالثا، دستور داد شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند.
این همه دلالت بر این دارد که مسأله مورد نظر براى امت اسلامى بسیار مهم و حیاتى بوده است. این در شرایط آخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله که همه احکام و عقاید دینى بیان شده، با هیچ چیز سازگار نیست جز با مسأله امامت و خلافت که بدون اعلام صریح و قاطع آن براى عموم، استمرار خط رسالت گرفتار مشکل خواهد بود و دین ناقص خواهد ماند. اگر چنین نباشد آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانى عمومى خود براى جمعیت باشکوه حج گزاران، در آن گرماى سوزان مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات با آنان سخن بگوید و از همه آنچه گذشت معنا و مقصودى کمتر از تعیین تکلیف آینده مسلمانان و ارائه راهبردى جهت حفظ سلامت و صیانت دینى و رهبرى دینى امت داشته باشد و مثلاً صرفا در پى اعلام دوستى و محبت حضرت على علیه السلام باشد.
4-5. چنان که در بحث از آیه اکمال گذشت، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از اعلام ولایت امیرمؤمنان فرمود: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من».11
نکته مهم در این جا این است که:
اولاً چه معنایى از ولایت غیر از امامت که استمرار خط رسالت و تداوم آن است با اکمال دین سازگار است؟ افزون بر آن اگر معناى دیگر مانند ولایت محبت در نظر باشد دیگر قید «بعد از من» زاید است زیرا محبت حضرت على علیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبر نیست. معنا ندارد منظور پیامبر را این بگیریم که بعد از رحلت من، على را دوست بدارید! زیرا محبت على با حیات پیامبر قابل جمع است و تنها رهبرى امام على علیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
4-6. پس از این واقعه پیامبر فرمود: «مرا مبارک باد گویید! خداى تعالى مرا نبوت عطا فرمود و اهل بیتم را امامت».12
4-7. پس از سخنان پیامبر مردم با حضرت على علیه السلام بیعت کردند به طورى که سرور و شادمانى و مبارک باد گویى و بیعت سه روز به طول انجامید13. افزون بر عموم مردم سرکردگانى چون ابوبکر، عمر و عثمان و... با آن حضرت بیعت کردند. عمربن الخطاب در بیعت با آن حضرت گفت: «هنیئا لک یابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه»14.
نکته اساسى در اینجا این است که بیعت با هیچ معنایى جز خلافت و اولویت سازگار نیست و سخنان کسانى چون ابوبکر و عمر در این بیعت نیز به همین معنا قابل حمل است.
4-8. همه حاضران از خطابه پیامبر مسئله امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام را فهمیدند و بلافاصله حسان بن ثابت انصارى از پیامبر اجازه گرفت و اشعارى زیبا سرود که در یکى از ابیات آن مى گوید:
فقال له قم یا على! فاننى
رضیتک من بعدى اماما و هادیا
پیامبر(ص) رو به على(ع) فرمود:
«اى على، برخیز! همانا مى خواهم که پس از من تو امام و راهنماى امت باشى»
ذکر این نکته بایسته است که:
اولاً، «تقریر»؛ یعنى سکوت و عدم مخالفت پیامبر در برابر یک سخن یا رفتار نزد همه مسلمانان حجت و جز سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایى غیر از امامت داشت چرا پیامبر سخنان حسان بن ثابت را نفى نکردند، بلکه تأیید کرده او را تشویق فرمود.
ثانیا، این مسأله نشان مى دهد که دیگران هم دقیقا همین معنا را از واقعه غدیر فهمیده اند. اگر چنین نبود اعتراض نکردند که منظور پیامبر امامت و هدایت امت نبوده است.
در بسیارى از سخنان دیگر صحابه نیز همین معنا نمودار است و حتى مخالفان ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نیز همین برداشت را داشته اند. نمونه آن در ماجراى حارث بن نعمان فهرى بیان شد.
4-9. امیرمؤمنان علیه السلام، ائمه اطهار علیهم السلام و برخى از دیگر صحابه و تابعین در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کرده اند.15
قرائن و مستندات دیگرى نیز در دلالت حدیث غدیر بر ولایت امامت وجود دارد که رعایت اختصار ما را از بررسى آنها معذور مى دارد.16
پینوشتها:
1. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
2. ابن اثیر، ابوالحسن على بن عبدالواحد، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، ج 5، ص 227.
3. الجوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح فى اللغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفورعطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ج 6، ص 2528.
4. معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص 141.
5. بنگرید پرسش هاى 13 و 14.
6. علامه امینى، در کتاب الغدیر 30 مورد از منابع اهل سنت را در این رابطه بررسى و معرفى کرده است. بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 246-239.
7. معارج70، آیات 3-1.
8. مراد در اینجا اختیار تشریعى است، یعنى برخلاف دستور او مجاز به تصرف در امور نیستم و تنها باید اوامر او را پیروى کنم.
9. شمس الاخبار، ص 38، به نقل از: صلوه العارفین؛ الغدیر، ج 1، ص 386.
10. «ولاء کولاى، من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه»، الغدیر، ج 1، ص 387.
جهت آگاهى بیشتر بنگرید: همان، ص 390-386.
11. در این جا باید توجه داشت که حتى اگر کسى نزول آیه اکمال را در رابطه با واقعه غدیر نپذیرد، خود سخن پیامبر در این باره که ولایت امام على را اکمال دین معرفى مى کند دلیل روشنى بر مقصود آن حضرت از ولایت امامت و زعامت است.
12. بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 274.
13. الغدیر، ج 1، ص 283-269.
14. الغدیر، ج 1، ص 272.
15. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: پرسش 25.
16. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 411-362.
منبع: porseman.org
مطالب مرتبط:
4-2. پیامبر در مقدمه سخن به مسأله ایفاى رسالت و اولویت خود بر مؤمنان انگشت گذارده و از مردم در این رابطه اقرار گرفتند؛ سپس بلافاصله موضوع ولایت امام على علیه السلام را طرح نمودند. این نشان مى دهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبر بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا حق تقدم و تصرف بلامنازع در شئون دینى، سیاسى و اجتماعى مسلمانان را دارد.
4-3. اینکه پیامبر صلى الله علیه و آله پس از طرح ولایت على بن ابى طالب علیه السلام بى درنگ دست به دعا برداشته و بر تنها گذاشتن و یارى نکردن او نفرین مى فرستد، قرینه روشنى است بر اینکه ولایت مورد نظر از نوع ولایت زعامت و رهبرى است، نه چیزهایى مانند محبت و علاقه قلبى صرف، زیرا آنچه با اطاعت، نصرت و یارى همگانى جامعه تلازم دارد، پیشوایى و رهبرى امت است، نه امورى چون صرف محبت و علاقه قلبى.
4-4. اعلام همگانى؛ مسأله غدیر از عمومى ترین خطاب هاى پیامبر بوده است. زیرا:
اولاً، آن حضرت مکانى پیش از جدا شدن و انشعاب مسافران را انتخاب کرد تا همگى در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند.
ثانیا، دستور داد به کسانى که از آن مکان گذشته بودند خبر داده شود که برگردند و براى کسانى که هم عقب مانده بودند بمانند تا از راه برسند.
ثالثا، دستور داد شاهدان به غایبان اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند.
این همه دلالت بر این دارد که مسأله مورد نظر براى امت اسلامى بسیار مهم و حیاتى بوده است. این در شرایط آخر عمر پیامبر صلى الله علیه و آله که همه احکام و عقاید دینى بیان شده، با هیچ چیز سازگار نیست جز با مسأله امامت و خلافت که بدون اعلام صریح و قاطع آن براى عموم، استمرار خط رسالت گرفتار مشکل خواهد بود و دین ناقص خواهد ماند. اگر چنین نباشد آیا عاقلانه است که پیشواى بزرگ مسلمانان در آخرین سخنرانى عمومى خود براى جمعیت باشکوه حج گزاران، در آن گرماى سوزان مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات با آنان سخن بگوید و از همه آنچه گذشت معنا و مقصودى کمتر از تعیین تکلیف آینده مسلمانان و ارائه راهبردى جهت حفظ سلامت و صیانت دینى و رهبرى دینى امت داشته باشد و مثلاً صرفا در پى اعلام دوستى و محبت حضرت على علیه السلام باشد.
4-5. چنان که در بحث از آیه اکمال گذشت، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از اعلام ولایت امیرمؤمنان فرمود: «الله اکبر بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولایت على بعد از من».11
نکته مهم در این جا این است که:
اولاً چه معنایى از ولایت غیر از امامت که استمرار خط رسالت و تداوم آن است با اکمال دین سازگار است؟ افزون بر آن اگر معناى دیگر مانند ولایت محبت در نظر باشد دیگر قید «بعد از من» زاید است زیرا محبت حضرت على علیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبر نیست. معنا ندارد منظور پیامبر را این بگیریم که بعد از رحلت من، على را دوست بدارید! زیرا محبت على با حیات پیامبر قابل جمع است و تنها رهبرى امام على علیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.
4-6. پس از این واقعه پیامبر فرمود: «مرا مبارک باد گویید! خداى تعالى مرا نبوت عطا فرمود و اهل بیتم را امامت».12
4-7. پس از سخنان پیامبر مردم با حضرت على علیه السلام بیعت کردند به طورى که سرور و شادمانى و مبارک باد گویى و بیعت سه روز به طول انجامید13. افزون بر عموم مردم سرکردگانى چون ابوبکر، عمر و عثمان و... با آن حضرت بیعت کردند. عمربن الخطاب در بیعت با آن حضرت گفت: «هنیئا لک یابن ابى طالب اصبحت و امسیت مولاى و مولى کل مؤمن و مؤمنه»14.
نکته اساسى در اینجا این است که بیعت با هیچ معنایى جز خلافت و اولویت سازگار نیست و سخنان کسانى چون ابوبکر و عمر در این بیعت نیز به همین معنا قابل حمل است.
4-8. همه حاضران از خطابه پیامبر مسئله امامت و پیشوایى حضرت على علیه السلام را فهمیدند و بلافاصله حسان بن ثابت انصارى از پیامبر اجازه گرفت و اشعارى زیبا سرود که در یکى از ابیات آن مى گوید:
فقال له قم یا على! فاننى
رضیتک من بعدى اماما و هادیا
پیامبر(ص) رو به على(ع) فرمود:
«اى على، برخیز! همانا مى خواهم که پس از من تو امام و راهنماى امت باشى»
ذکر این نکته بایسته است که:
اولاً، «تقریر»؛ یعنى سکوت و عدم مخالفت پیامبر در برابر یک سخن یا رفتار نزد همه مسلمانان حجت و جز سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایى غیر از امامت داشت چرا پیامبر سخنان حسان بن ثابت را نفى نکردند، بلکه تأیید کرده او را تشویق فرمود.
ثانیا، این مسأله نشان مى دهد که دیگران هم دقیقا همین معنا را از واقعه غدیر فهمیده اند. اگر چنین نبود اعتراض نکردند که منظور پیامبر امامت و هدایت امت نبوده است.
در بسیارى از سخنان دیگر صحابه نیز همین معنا نمودار است و حتى مخالفان ولایت امیرمؤمنان علیه السلام نیز همین برداشت را داشته اند. نمونه آن در ماجراى حارث بن نعمان فهرى بیان شد.
4-9. امیرمؤمنان علیه السلام، ائمه اطهار علیهم السلام و برخى از دیگر صحابه و تابعین در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کرده اند.15
قرائن و مستندات دیگرى نیز در دلالت حدیث غدیر بر ولایت امامت وجود دارد که رعایت اختصار ما را از بررسى آنها معذور مى دارد.16
پینوشتها:
1. الراغب الاصفهانى، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.
2. ابن اثیر، ابوالحسن على بن عبدالواحد، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، ج 5، ص 227.
3. الجوهرى، اسماعیل بن حماد، الصحاح فى اللغة العرب، تحقیق احمدبن عبدالغفورعطار، بیروت، دارالعلم للملایین، ج 6، ص 2528.
4. معجم مقاییس اللغه، ج 6، ص 141.
5. بنگرید پرسش هاى 13 و 14.
6. علامه امینى، در کتاب الغدیر 30 مورد از منابع اهل سنت را در این رابطه بررسى و معرفى کرده است. بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 246-239.
7. معارج70، آیات 3-1.
8. مراد در اینجا اختیار تشریعى است، یعنى برخلاف دستور او مجاز به تصرف در امور نیستم و تنها باید اوامر او را پیروى کنم.
9. شمس الاخبار، ص 38، به نقل از: صلوه العارفین؛ الغدیر، ج 1، ص 386.
10. «ولاء کولاى، من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه»، الغدیر، ج 1، ص 387.
جهت آگاهى بیشتر بنگرید: همان، ص 390-386.
11. در این جا باید توجه داشت که حتى اگر کسى نزول آیه اکمال را در رابطه با واقعه غدیر نپذیرد، خود سخن پیامبر در این باره که ولایت امام على را اکمال دین معرفى مى کند دلیل روشنى بر مقصود آن حضرت از ولایت امامت و زعامت است.
12. بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 274.
13. الغدیر، ج 1، ص 283-269.
14. الغدیر، ج 1، ص 272.
15. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: پرسش 25.
16. جهت آگاهى بیشتر بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 411-362.
منبع: porseman.org
مطالب مرتبط:
آیا گرفتن حق واجب نیست! پس چرا امیر المؤمنین على (ع) حق خود را نگرفت؟
چرا پیامبر در آخرین حج خود حضرت علی را در کنار خانه کعبه به عنوان جانشین خود معرفی نکرد و در غدیر خم معرفی کرد؟
چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در روز عرفه که همه مسلمانان و از تمام نقاط حضور داشتند امامت را اعلام نفرمودند و در غدیر خم اعلام کردند؟
با توجه به اهمیت عید غدیر خم چرا در نهج البلاغه نامی از این عید برده نشده است؟
اهمیت عید غدیر از دیدگاه اهل سنت را توضیح دهید؟
آیا حضرت على علیه السلام مشروعیت خویش را ناشى از بیعت مردم مىدانست یا احادیث پیامبر مانند غدیر؟
آیا امیرالمومنین خود درباره علل سکوت بیست و پنج سالهشان بعد از واقعه غدیر چیزی فرمودهاند؟ آیا در نهج البلاغه در اینباره مطلبی وجود دارد؟
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}